به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و نهم فروردینماه سال ۱۳۶۷ و در گرماگرم معرکه نبرد ایران با دشمن متجاوز، آمریکاییها ناوگان نظامی خود را برای حمایت از مزدورشان، صدام معدوم، در جنگ به حریم مقدس خلیج همیشه فارس آورده بود تا معادله را به نفع متجاوز جنایتکار بعثی تغییر دهند.
در آن زمان که آنها زبونانه و بزدلانه به جنگ شهرها و موشک باران مردم بیگناه غیر نظامی متوسل شده بودند، حماسهای در خلیج فارس، این نگین فیروزهای مطهر از خون پاکترین مدافعان میهن، توسط غیورمردان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران آفریده شد که تا همیشه در خاطره رزم آوریهای فرزندان دلیر وطن ثبت شده است.
حماسه مقاومت قهرمانانه امیر سرافراز دریاها؛ شهید «علی زارعنعمتی» که برابر ناوگان تا دندان مسلح آمریکائیان متجاوز و قدارهبند ایستاد و تا آخرین قطره خون، شرف دفاع از کیان پرکرامت میهنش را بر تارک تاریخ حماسههای اسطورهای قهرمانان حماسه ساز نشاند.
از تبار دریاییان و دریادلان
علی زارعنعمتی در ۱۷ تیرماه سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در خانوادهای مذهبی در شهرستان ساوه چشم به جهان گشود. پدرش در ژاندارمری انجام وظیفه میکرد و از همینرو، «علی» نظم و ترتیب را از پدر آموخت و در سایه پر مهر او، عشق و خدمت به مردم را فرا گرفت.
وی پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و متوسطه و اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ وارد ارتش شد و به خیل عظیم دریادلان نیروی دریایی پیوست. سپس تحصیلات عالیه خود را در کشور ایتالیا به پایان رساند و در سال ۱۳۵۹ و درحالیکه رویدادهای انقلاب اسلامی را در ایتالیا پی میگرفت، به درجه ناوبان دومی مفتخر شد.
او در سال ۱۳۶۰ به وطن بازگشت و با اشتیاق، خدمت در ناوچه همیشه قهرمان جوشن را در منطقه دوم دریایی بوشهر برای خود برگزید و بهعنوان فرمانده دوم این شناور، راهی جنوب شد.
شهید زارعنعمتی برای همه ملوانان قهرمان جوشنۀ دوستی صمیمی و رازدار بود، چندانکه به گفته همرزمانش؛ بچههای ناوچه جوشن در همه اوقات مشکلات و گرفتاریهای خود را تنها با او در میان میگذاشتند و از او استمداد میطلبیدند.
در نگاه همسر
من مدت ۵ سال با جاویدالاثر علی زارعنعمتی زندگی کردم. هرچند این زندگی مشترک، بهاری بود که خیلی زود به خزان انجامید، ولی من، شهید را انسانی مهربان، باگذشت و فداکار، خداجو، خداترس و خدادوست، عاشق زندگی، مؤمن و ایثارگر شناختم، آنچنانکه اگر از من بخواهند انسان کاملی را معرفی کنم، من همسر شهیدم، علی زارعنعمتی را معرفی خواهم کرد. مردی که همه خصوصیات یک انسان ممتاز و برجسته را در خود داشت و نمونه غیرت و دلاوری و ایمان در راه خدا بود.
وقتی انسان با یک نظامی ازدواج میکند، باید با مجموعهای از مسائل که مخصوص زندگی افراد نظامی است، کنار بیاید و خود را با آنها وفق دهد و برای مثال، ماموریتهای پیدرپی و گاه طولانی همسرش را بپذیرد. اگر اغراق نکرده باشم، وقتی شما یک فاصله زمانی یک ماهه را در نظر گرفته باشید، شهید علی زارعنعمتی ۲۰ روز از آن را در ماموریت بود و من و فرزندم به این روال تقریباً عادت کرده بودیم.
شاید برایتان جالب باشد که پس از گذشت ۲۰ سال، من هنوز هم فکر میکنم که همسرم برمیگردد؛ یعنی هنوز در ماموریت است. من همیشه به بازگشت همسرم امیدوارم و این حس را در روح و جانم میپرورانم و فکر میکنم این، یک حس الهی است که در من هست و مرا به انتظاری سبز وا میدارد و به این باور که «او» بازمیگردد، میکشاند. این حس توان و نیروی لازم را به من میدهد تا بتوانم در این مدت که از او دورم، زنده بمانم و با امید برگشتن او به زندگی ادامه دهم.
از ایتالیا تا خلیج فارس، به عشق دین و خدمت به وطن
ناخدا یکم علی نوری یکی از همرزمان وی درباره خاطرات خود از شهید دریادار علی زارعنعمتی میگوید:
«در ۱۸ آبان سال ۱۳۵۵ همزمان با شهید علی زارعنعمتی به استخدام نیروی دریایی ارتش درآمدم و درست در همان روز وارد مرکز آموزش زبان واقع در پیچ شمیران (ابتدای خیابان بهار) شدم. از خصوصیات بارز این شهید در همان سن جوانی این بود که بسیار زودجوش و مردمی بود، آن چنان که هرکس حتی اگر از قبل با وی آشنایی نداشت با همان برخورد اول جذب اخلاق و گشاده رویی او میشد. علی از همان ابتدای استخدام در نیروی دریایی عشق و علاقه خاصی به وطن و نظامیگری داشت و گویی از قبل با دریاها آشنا بود و به شغل و وظیفه جدید خود خیلی سریع خو گرفته بود.
شهید علی زارع نعمتی از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود و باتوجه به اینکه کمتر از دیگران مطالعه میکرد، ولی همیشه در کلاس نفر اول بود و با نمرات عالی یکی پس از دیگری مدارج را طی میکرد و به کلاسهای بالاتر ارتقا مییافت. از همه جدیتر و جلوتر بود و به دیگران هم کمک میکرد و ضمناً با همت و زندگی خاصی که داشت در انجام امور کلاس داوطلب میشد، به عنوان ارشد کلاس به انجام وظیفه میپرداخت.
پس از اعزام به ایتالیا و شروع درس در دانشکده دریایی شهر لیورنو که دوره بسیار دشواری هم بود و به ویژه در اوایل دوره مشکل زبان داشتیم، اکثر همدورهایها بسیار گلهمند بودند، اما علی و چند نفر دیگر که قبلاً با سختی و کار و تلاش در زندگی دست و پنجه نرم کرده بودند، با قاطعیت و پشتکار به درس و امور نظامیگری ادامه دادند، آنچنان که در بعضی موارد علی به کمک بچههای ضعیفتر شتافت و با برگزاری کلاسهای درس و یا رفتن نزد آنها در سالن مطالعه، به آموزش آنان کمک کرد و باعث میشد تا آنان نیز بتوانند همراه دیگران از پس درسهای مشکل بر آیند.
به یاد میآورم که علی در این مورد بسیار کنجکاو بود و هر بار که وارد یک بندرهای خارجی میشدیم، او بیدرنگ به سراغ روزنامهها میرفت و با بررسی صفحاتشان، اخبار ایران را به دقت مطالعه میکرد و علاقه مند بود اخبار انقلاب اسلامی مردم و خبرهای مربوط به حضور امام(ره) در فرانسه را بداند. درست همان روزهایی بود که حوادث ایران و انقلاب اسلامی رو به شکل گرفتن بود، از جمله اخبار نماز عید فطر در قیطریه یا کشتار مردم در روز ۱۷ شهریور که قلب هر ایرانی را به درد آورده بود.
در هر صورت اخبار وقایع ایران هر روز به دست ما میرسید و از طریق رادیو یا جراید کشورهای دیگر از نحوه پیشرفت نهضت مردمی و انقلاب اسلامی که هر روز شکل جدیدی به خود میگرفت با خبر میشدیم. گاهی اوقات ما ایرانیها که حدود ۱۵ نفر بودیم، دور هم در کشتی جمع میشدیم و اخبار و اطلاعاتمان را با هم رد و بدل میکردیم تا اینکه سفر دریایی به پایان رسید و ما به ایتالیا مراجعت کردیم.
هنوز تابستان ۵۷ به پایان نرسیده بود و روزهای پرحرارت انقلاب اسلامی یکی پس از دیگری سپری میشد. هر روز خبری جدید در مورد وقوع انقلاب اسلامی به گوش میرسید و انقلاب اسلامی ایران روز به روز به پیروزی نزدیکتر میشد تا اینکه در تاریخ ۲۲ بهمنماه سال ۵۷ با سقوط رژیم شاهنشاهی، انقلاب اسلامی به رهبری امام(ره) به پیروزی رسید و دولت اسلامی بر سر کار آمد.
شهید علی زارعنعمتی علاوه بر اینکه شاگرد اول دوره ما بود، رهبری گروه ایرانی را نیز برعهده داشت و این در حالی بود که بیدرنگ توسط او همبستگی خود را با انقلاب اسلامی و نهضت مردمی به سفارت جمهوری اسلامی ایران اعلام کردیم و پس از گذشت چندماه از پیروزی انقلاب اسلامی تعدادی از دانشجویان، دیگر تمایلی به ادامه خدمت و تحصیل نشان ندادند و با نوشتن استعفای خود از خدمت در نیروی دریایی کناره گرفتند.
در نهایت از ۱۶ نفری که در سال ۵۶ به ایتالیا اعزام شده بودیم، تنها ۵ نفر و از جمله شهید علی زارعنعمتی ادامه تحصیل دادیم. با اینکه در سال ۵۹ کشور اسلامی ما مورد حمله دشمن بعثی قرار گرفت و ما سال سوم دانشجویی را طی میکردیم، اما شکی در ادامه تحصیل به خود راه ندادیم و در نهایت تیرماه سال ۶۰ و در حالیکه حدود یک سال از جنگ تحمیلی میگذشت، به کشورمان مراجعه کردیم. در شهریور همان سال ما راهی خط مقدم جبهه دریایی یعنی بوشهر شدیم و در آمادهترین یگانهای شناور نداجا یعنی ناوچههای جدید موشکانداز کلاس پیکان به خدمت پرداختیم.
شهید زارعنعمتی در سال ۱۳۶۰ به فرماندهی یکی از ناوچههای ۶۵ پایی منصوب شد و چون مأموریت اینگونه ناوچهها در خورموسی و آبراههای بندرامام (ره) بود، مرتب از بوشهر به ماموریتهای فوق اعزام میشد و در اسکورت کاروانهای نفتکش و کشتیهای تجاری شرکت میکرد. حتی چندین بار نزدیک بود ناوچه وی مورد اصابت موشک هواپیماهای دشمن قرار گیرد، اما شهید زارعنعمتی که عاشق دین و خدمت به وطن بود، بدون هرگونه ترسی به ماموریتهای خود در این راه پرخطر ادامه داد و با نشان دادن رشادت و دلاوریهای بسیار، به یکی از فرماندهان نمونه و دلسوز و با علم و تدبیر در آن منطقه پرخطر تبدیل شد.»
آخرین شب قبل از شهادت
همسر شهید روایت میکند:
«به خاطر میآورم آخرین شبی که علی با ما بود، فرزندم در تب میسوخت و من دلشوره داشتم. با همسرم تماس گرفتند و ماموریتی ویژه را به او ابلاغ کردند. در نتیجه نگرانیام بیشتر شد. برای اولین بار از همسرم خواستم به این ماموریت نرود؛ آخر تازه از ماموریت بازگشته بود، ولی او با کمال میل این ماموریت را پذیرفت. با حالتی وصف ناشدنی، وسایلش را آماده کردم. تمام وجودم را دلشوره و اضطراب و تشویش پر کرده بود.
به او گفتم: «مراقب خودت باش!» هنگام رفتن، بالای سر تخت فرزندمان رفت و از من خواست که مراقب او باشم. با هم خداحافظی کردیم و او برای همیشه رفت و چشمان من و یگانه فرزندش را در حسرت نگاه دوبارهاش، به انتظاری همیشگی برد.»
طلوع سرخ در معراجگاهی به بلندای خلیج همیشه فارس
ناواستوار عرفان آهنگر از نیروهای تحت فرماتدهی و همسنگران شهید، مقتل شهید جاویدالاثر تا ابد آرمیده در خلیج فارس را چنین روایت میکند:
«ساعت چهار بعد از ظهر ۲۶ فروردینماه ۱۳۶۷ برای محافظت از آبهای نیلگون خلیج فارس و دریای عمان از اسکله پایگاه دریایی بوشهر حرکت کردیم. ماموریتی همچون ماموریتهای گذشته؛ خبرها حاکی از آن بود که دشمن به سکوهای نفتی ما حمله کرده و نفتکشهای ما را تهدید میکند.
روز ۲۹ فروردینماه با اولین روز ماه مبارک رمضان مصادف شده بود. دریا متلاطم بود. همه جا بوی غریبی داشت. در ناوچه جوشن آماده باش صددرصد اعلام شده بود. نزدیک جزیره سیری بودیم. در همه جا سکوت مطلق حکمفرما شده بود. آرام آرام تاریکی جای خود را به روشنی روز میداد. در این هنگام متوجه هلیکوپترهای آمریکایی که در اطراف ما گشت میزدند، شدیم.
چند رزمناو آمریکایی نیز در اطراف ما بودند و تقریباً ما را احاطه کرده بودند. یکی از ناوهای دشمن روی مدار مخابراتی به ما اخطار داد: «محل را ترک کنید!» شهید دریادار علی زارعنعمتی در پاسخ گفت: «این منطقه جزو آبهای ایران است و این شما هستید که باید آبهای ایران را ترک کنید.» بار دیگر اخطار داده شد که ناوچه را رها کنید! شهید زارعنعمتی نیز پاسخ داد: «ما تا آخرین قطره خون با شما خواهیم جنگید!» قبل از شهادت، شهید نعمتی در تماس با دشمن هرگونه پیشنهادی را از طرف آنها رد و با تمام وجود در مقابل آنها مقاومت کرده بود.
نفسها در سینه حبس بود. همه آماده درگیری با دشمن بودیم. هلیکوپترهای دشمن نزدیک شدند و یکی از آنها در بالای سر ما پرواز میکرد. ما نیز بار دیگر به دشمن اخطار دادیم، ولی این کار هم سودی نداشت. ناوهای آمریکایی از چهار طرف ما را محاصره کرده و با موشکهای پی در پی ما را هدف قرار میدادند. سرانجام پرسنل توسط هواناوهای اعزامی نجات پیدا کردند و از ۴۴ نفر پرسنل این ناوچه، ۱۱ نفر شهید شدند که یکی از آنها شهید دریادار علی زارعنعمتی بود.»
موج موج این دریا، از تو غرق طوفانهاست....
در آن لحظات، شهید دریادار علی زارعنعمتی، بهعنوان فرمانده دوم ناوچه جوشن، در نبردی نابرابر با دشمن آمریکایی، مجاهدتها و رشادتهای بیشماری به خرج داد و در حفظ و حراست از ناوچه جوشن ایستادگی جانانهای کرد، اما در حین نبرد رودررو با مزدوران آمریکایی و با زبان روزه، بر اثر اصابت ترکش موشک به درجه رفیع شهادت نایل شد.
پیکر مطهر شهید دریادار علی زارعنعمتی پس از شهادت هیچگاه پیدا نشد تا مزار پاکش آبهای نیلگون خلیج فارس باشد...
سلام بر شهید بینشان و بیمزاری که آبهای نیلگون این نگین فیروزه فام عشق، موج موج و قطره قطره، آرامگاه او شد و آوازش را به سفر جاودانگی برد؛ شهیدی که نشان فداکاری گرفت و شهید شاخص دفاع از حریم مقدس و پاک این سرزمین خدایی برابر کفتارها و کرکس های وحشی و ویرانگر تاریخ شد.
نامش بلند، به بلندای این مرز تابناک اهورایی...
نظر شما